در دل
هر زنی
جای یک شعر خالی ست
تو بخوان شاعر من
شعر تو زیباست
در دل من
🍁#روزهای_جمعه
🍁#اشعار_شما
اعجاز تو
با تمام پیامبران
فرق دارد
با لب هایت
معجزه می کنی
هر شب
در کعبه آغوشت
با تنزیل
آیه های بوسه
🍁#روزهای_جمعه
🍁#اشعار_شما
دیگر نه کاغذی مانده است
نه واژه ای
که تو را اینجا بنشاند...
تو با پرواز مرغان دریایی
کوچ کرده ای
و منم قایقی شکسته
در تلاطم رودخانه های دور...
🍁#روزهای_جمعه
🍁#اشعار_شما
گیسوان تو،
آسمان شب دلهره است.
که من با شعر،
به شکار ماه میروم!
🍁#روزهای_جمعه
🍁#اشعار_شما
چه نسبت عجیبی دارند
دستان تو با درد
که از لحظه گرفتنشان
سرم درد می کند
برای تو...!
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من...
چه جنونی
چه نیازی،
چه غمی ست؟
سرریز کرده این پاییز .
برف با لکه های نارنجی
بهار با لکه های زرد
فصل ها می گریزند
و خورشید
که هی غروب می کند
خرداد را پر از خون کرده.
ما
سراسیمه فرار می کنیم
و کوچه های بن بست
که آن قدر زیبا بودند
این قدر ترسناکند
بارها به دنیا آمده ام
تا دست کم
یکی از من
مرگ را در آغوشت تجربه کرده باشد
بیرون این خانه ،
این سنگهایی که به پایم می گیرند و
رفتن را درد آورتر می کنند،
همان هایی اند
که سرت به آن ها خواهد خورد ...
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم !
آه . .
به جز حضور تو،
هیچ چیز این جهان بیکرانه را
جدی نگرفتم!
حتی عشق را . . .
دنیای غریبی است رفیق!
به یکی که دست می دهی،
می دانی که دیر یا زود از دستش می دهی!
عجیب نیست؟!
حکایت عجیبی دارد
لب های خشک من و گونه های تو!
شبیه یک ذره بین رو به روی خورشید،
گونه هایت را که دور و نزدیک میکنی
آتش میگیرم . . .