شعرکوتاه/مینیمال

شعرکوتاه/مینیمال

به تلخی رفته اند
قندهایی که با خنده ات
در دلم آب می شد ...

... هادی رضایی ...

آدرس کانال تلگرام شعرکوتاه/مینیمال
https://telegram.me/minimalism94

بایگانی
آخرین مطالب

۱۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاعران معاصر» ثبت شده است

هرچه گفتنی بود، گفتیم.

هرچه شنیدنی، شنُفتیم.

باقی‌اَش دیگربا

بوسه‌هایی که بهتر از مازبانِ هم را می‌فهمند!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۹

خوبم...

درست مثل مزرعه ای که

محصولش را ملخ ها

خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم. ...


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۹

بگذار

در همین یک شعر

دوباره

عاشق هم باشیم

من نامت را

صدا می‌کنم

تو بگو  «جانم»

دنیا

ناامن‌تر از آنست

که فکر می‌کنی!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۸

کسی که دوستش دارم،

غزل است...!

اسمش که نه

چشم هاش...!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۸

تا آمدنت

چهار فصل سال را می شمارم

بارها و...

بارها...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۶

فــردا

بــا عطــری کــه دوســت دارم،

بــه بــاد بپیــچ!

می خــواهــم قــرنی را از یــاد ببــرم . . .



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۵

خواب‌هایم

نصفه نیمه

حرف‌هایم

بی سر و ته

و فقط این وسط

بوسه‌های تو بی نقص

خنده‌های تو کامل



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۵

جهــان چیــزی شبیــه مــوهــای تــوســت

سیــاه و ســرکــش و پیچیــده

خیــال کــن چــه بــی بختــم مــن

کــه بــه نسیــمی حتــی

جهــانــم آشــوب مــی شــود



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۴

شاید اعتیاد ِ پدر بود

شاید بیماری ِ مادر بود

شاید جهیزیه ی خواهر بود

که چراغهای قرمز را

طولانی تر آرزو می کرد

پسر بچه ای

با یک دستمال کثیف!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۳

بی سبب نیست که هر چه بیش قدم پیش می گذارم


از من دورتر می شوی


تو لحظه تولد منی!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۲

ما

کاشفان کوچه های بن بستیم 

حرف های خسته ای داریم

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۱

روزبه سوهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۰

دیر آمدی موسی 

دوره ی اعجاز گذشته است،

عصایت را به چارلی چاپلین بده،

تا کمی بخندیم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۸

تنها بعد از انتظار است که می رسی؛


اگر طاقت ِ چشمانت


از راهی که آمده ای، بازنگردد ..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۷

من

این چشمهای بی تو را

به کجای این شهر بدوزم ؛

که 

هنوز

نرفته باشی ؟...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۷

افشین یدالهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۵

آشنایی ما قدیمی‌ست

سال‌ها ما غروب ماه را تماشا کرده‌ایم

و قرن‌ها ماه

غروب ما را



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۲

دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست؛

               یا نمی خواهی ام،

                  یا...

                یا ابوالفضل!

                     یعنی نمی خواهی ام؟!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۱

از تو

      در دلم بهارها مانده است و 


                             بر سرم زمستان ها!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۰

از پوستم

صدای تو می تراود

بر پاهای تو راه می روم

با چشم تو شعر می نویسم

من که ام

به جز تو

که در رگ و پوستم نهانی و

نام مرا به خود داده ای.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۹