شعرکوتاه/مینیمال

شعرکوتاه/مینیمال

به تلخی رفته اند
قندهایی که با خنده ات
در دلم آب می شد ...

... هادی رضایی ...

آدرس کانال تلگرام شعرکوتاه/مینیمال
https://telegram.me/minimalism94

بایگانی
آخرین مطالب

خواب‌هایم

نصفه نیمه

حرف‌هایم

بی سر و ته

و فقط این وسط

بوسه‌های تو بی نقص

خنده‌های تو کامل



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۵

جهــان چیــزی شبیــه مــوهــای تــوســت

سیــاه و ســرکــش و پیچیــده

خیــال کــن چــه بــی بختــم مــن

کــه بــه نسیــمی حتــی

جهــانــم آشــوب مــی شــود



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۴

شاید اعتیاد ِ پدر بود

شاید بیماری ِ مادر بود

شاید جهیزیه ی خواهر بود

که چراغهای قرمز را

طولانی تر آرزو می کرد

پسر بچه ای

با یک دستمال کثیف!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۳

بی سبب نیست که هر چه بیش قدم پیش می گذارم


از من دورتر می شوی


تو لحظه تولد منی!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۲

ما

کاشفان کوچه های بن بستیم 

حرف های خسته ای داریم

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۱

روزبه سوهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۰

دیر آمدی موسی 

دوره ی اعجاز گذشته است،

عصایت را به چارلی چاپلین بده،

تا کمی بخندیم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۸

تنها بعد از انتظار است که می رسی؛


اگر طاقت ِ چشمانت


از راهی که آمده ای، بازنگردد ..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۷

من

این چشمهای بی تو را

به کجای این شهر بدوزم ؛

که 

هنوز

نرفته باشی ؟...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۷

افشین یدالهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۵

آشنایی ما قدیمی‌ست

سال‌ها ما غروب ماه را تماشا کرده‌ایم

و قرن‌ها ماه

غروب ما را



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۲

دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست؛

               یا نمی خواهی ام،

                  یا...

                یا ابوالفضل!

                     یعنی نمی خواهی ام؟!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۱

از تو

      در دلم بهارها مانده است و 


                             بر سرم زمستان ها!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۰

از پوستم

صدای تو می تراود

بر پاهای تو راه می روم

با چشم تو شعر می نویسم

من که ام

به جز تو

که در رگ و پوستم نهانی و

نام مرا به خود داده ای.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۹

اولین‌ها و آخرین‌ها

هیچ‌وقت از یاد نمی‌روند

مثل اولین و آخرین بوسه‌های تو

که طعمِ گُلاب می‌دادند وُ

صابونِ ارزان‌قیمت وُ

کافورِ غسال‌خانه!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۸

درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دل شکفته مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۷

تنهایی ام را با تو قسمت میکنم، 

سهم کمی نیست

گسترده تر از عالمِ تنهاییِ من، 

عالمی نیست...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۶

من اما

برای تو

کلمه کم می‌آورم

بانوی من!

شعر بلد نیستم.

وقتی آمدی با چشم‌هام می‌گویم.


عاشقانه‌های ناب را

برای آدمی می‌خوانند

تا از رنگ کلمات

خود را بیاراید

و زیباترین لباس‌هاش را

برای معشوق به تن کند.

من اما

لباسی به تنت نمی‌گذارم.


عاشقانه‌های ناب را

برای زنی می‌گویند

که با عطر کلمات

شبی

دل‌آرام شود.

من اما

قرار ندارم

شبی آرام برای تو بسازم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۴

عشق، تقویم بی انتهایی است

برگ‌هایش

رنگ قرمز ندارد

عشق، هر روز، شنبه ست

جمعه هرگز ندارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۱

می شود با یکی چای بخوری

با یکی سفر بروی

با یکی عکس بگیری

راه بروی ...

اما فقط یکی ست که برایَ ش

چای می ریزی

با او حرف می زنی ، راه می روی

 وَ دوستش می داری ..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۰