شمس لنگرودی

به شادی مردم اعتماد مکن،

برف!

تا می‌باری نعمتی!

چون بنشینی،

به لعنت‌شان دچاری...

لیلا کردبچه

درختی بودم

ایستاده در برابر طوفان

کبریت بی خطر شدم.

علیرضا روشن

در اندوه من

شادی رها شدن پرنده ای است

که به او

دل بسته بودم...

محمدعلی بهمنی

شعر

اتفاقی ست در زبان

تو

اتفاقی هستی در شعر

اتفاقی نیست که شاعر

اتفاقی ست

در خلقت ...

شمس لنگرودی

عشق

دکانی است

که مغازه دارش سالهاست مرده است

و تو غمناک

تکه نانی

برابر چشم او می دزدی

من سال هاست کودک این مغازه دارم

افشین یدالهی

تو آمدی

و بی آنکه بدانی ،

خدا با تو برای من یک بغل شعر نگفته فرستاد

حالا بنشین و تماشا کن

چگونه آیه آیه

کتاب رسالت تو را خواهم سرود...

پیامبر از همه جا بی خبر من!

گروس عبدالملکیان

گرگ 

شنگول را خورده است

گرگ

منگول را تکه تکه کرده است

بلند شو پسرم !

این قصه برای نخوابیدن است !

رضا کاظمی

میانِ قابِ عکس

لب‌خندِ تو خالی‌ست

کی می‌رسی

میوه‌ی نارسِ پاییز؟!

کامران رسول زاده

منطقِ پاییز

مثل بی منطقیِ زنی ست

که وقتی دارد از زندگی مردی می رود

موهایش را رنگ می کند.

ایلهان برک

همیشه بر آنم

تا دل کسی را نشکنم

اما وقتی به خودم نگاه میکنم

تکه تکه ام