تورا هوای به آغوش کشیدن من نیست
وگرنه فاصله هنوز یک قدم است
شعر
اتفاقی ست در زبان
تو
اتفاقی هستی در شعر
اتفاقی نیست که شاعر
اتفاقی ست
در خلقت ...
عشق
دکانی است
که مغازه دارش سالهاست مرده است
و تو غمناک
تکه نانی
برابر چشم او می دزدی
من سال هاست کودک این مغازه دارم
تو آمدی
و بی آنکه بدانی ،
خدا با تو برای من یک بغل شعر نگفته فرستاد
حالا بنشین و تماشا کن
چگونه آیه آیه
کتاب رسالت تو را خواهم سرود...
پیامبر از همه جا بی خبر من!
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه کرده است
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است !
منطقِ پاییز
مثل بی منطقیِ زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی می رود
موهایش را رنگ می کند.
همیشه بر آنم
تا دل کسی را نشکنم
اما وقتی به خودم نگاه میکنم
تکه تکه ام