می ترسم این قصه تمام شود و
سطر آخر آن تو نباشی..
و کلاغ پیری به خانه مان برسد
که گردن آویزِ نقره ی تو را
به منقار دارد...
می ترسم این قصه تمام شود و
سطر آخر آن تو نباشی..
و کلاغ پیری به خانه مان برسد
که گردن آویزِ نقره ی تو را
به منقار دارد...
جهــان چیــزی شبیــه مــوهــای تــوســت
سیــاه و ســرکــش و پیچیــده
خیــال کــن چــه بــی بختــم مــن
کــه بــه نسیــمی حتــی
جهــانــم آشــوب مــی شــود
من
این چشمهای بی تو را
به کجای این شهر بدوزم ؛
که
هنوز
نرفته باشی ؟...
تکیه داده ای به دیوار و...
می خندی!
انگار نه انگار که تو
توی عکسی...
و من ،
آویزان ِ این زندگی بی تو!
منطقِ پاییز
مثل بی منطقیِ زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی می رود
موهایش را رنگ می کند.