شعرکوتاه/مینیمال

شعرکوتاه/مینیمال

به تلخی رفته اند
قندهایی که با خنده ات
در دلم آب می شد ...

... هادی رضایی ...

آدرس کانال تلگرام شعرکوتاه/مینیمال
https://telegram.me/minimalism94

بایگانی
آخرین مطالب

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده اند.

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه ام نبودی

تا هر صبح  پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه ای در گیسوانم.

کاش به زنی که عاشق است

می آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق اینهمه مهربان است!

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۱۰

بیا باز فریب بخوریم

تو فریب حرف های مرا و

من فریب نگاه تو را ...

مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد

که تو از من چشم برداری و

...من نگویم

که دوستت دارم

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۹

می خواهم با همین قلب ناقص

دوستت بدارم

زندگی کنم

و این بار مراقبم 

از هر اتفاق عاشقانه ای که بیفتد

عکس بردارم...

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۸

سید علی صالحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۸

مرا به آغوشت کشیدی

به صلیبی که

سرنوشتم بود!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۶

مثل پنج‌شنبه‌ها

خسته‌ی جهان بی عدالتم...

مثل جمعه‌ها

تشنه‌ی عدالت لبان تو...


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۵

لهجه‌ات

نه شمالی ست

نه جنوبی

اما

حرف که می‌زنی

باد از شمال می‌وزد

و پرندگان از جنوب باز‌می‌گردند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۵

رسیده‌ام به تو

اما هنوز دلتنگ‌اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم‌هایت

فرود آمده باشم!


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۴

جمعه!

 ابدیتی غریب

بغضی خاموش

که غروبش را

و شکستنش را

هیچ شتابی نیست . . .

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۳

چقدر می ترسم

تو را نبوسیده

از دنیا بروم

اصلن کجا می توانم بروم؟

وقتی می دانم تمبرها

تا لبان پاکت را نبوسند

به هیچ کجا نمی رسند!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۱

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ،

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯼ

ﻭ ﻣﻦ

ﭘَﺮﭘَﺮ ﺯﺩﻡ ..

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۰۰

وقتی در خانه نیستی

زلزله

آتش سوزی

و حتی بادی که به پنجره می کوبد

وحشت زده ام می کند ...


می ترسم

هیچ راه فراری به آغوش تو نباشد.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۹

با فنجانی چای هم 

می توان مست شد!

اگر اویی که باید باشد، 

                             باشد ...

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۸

من ناگزیرم از دوست داشتن

باد اگر بایستد

مرده است.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۷

بهرنگ قاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۷

تصویرت را در آب دیدم

تو رفتی

من به دنبال رودخانه راه افتادم ...

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۵

من از این می ترسم

که دوست داشتن را ؛

مثل مسواک زدن ِ بچه ها

به من و تو تذکر بدهند...




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۴

چِرتِ میگن که بودا،

وقتِ راه رفتن

هیچ مورچهیی رُ زیرِ پاش لَگَد نکرده !

قدّیسِ بزرگی تو دنیا نیس

که گُناهای کوچیکِ زیادی ،

به کفِ پاهاش نَچَسبیده باشن !

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۴

می‌بوسمت؛

آنقدر که

دهانم را با دهان تو

اشتباه بگیرند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۳